کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ
Hello
Hi Glitter Graphics and Scraps for Orkut, Myspace, Hi5

سلام
الان که دارم این مطلبو مینویسم از خونه مریم (دختر عموی ریحان عسلی ) اومدیم و عزیزم الان خوابیدی

رفته بودیم دیدن نی نی صدرا (پسر عمه ی امیر رضا) خواهر شوهر مریم خدا بعداز 12سال این نی نی رو بهشون داده بود صدرا دومین نی نی که ریحانی بعد از تولد خودش دیده

ریحانی خیلی بهت خوش گذشت اونجا همش با امیر رضا مشغول بازی بودی یا توی آشپزخونه با کابینت ها بازی میکردی

از شوق دیدنleila-diyako نی نی یادم رفت با نی نی صدرا ازت عکس بگیرم که برات یادگاری بمونه

توی فایل عکس هات که نگاه کردم دیدم با امیررضا عکس داری و گفتم از هیچی بهتره و یکمی با موضوع همخونی داره

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ،
تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

ریحان عسلی و امیررضا اینجا 6 ماهه ایی

ریحانه و امیررضا

بعدا نوشت: همونطور که اول پستت نوشتم تا رسیدی خونه خوابیدی منم اومدم به وبلاگت یه سری بزنمو در مورد امروز برات مطلب بنویسم

الان ساعت 8:49 شب که دارم در ادامه مینویسم

از دست تو ریحانی همینطور که داشتم به کامنت های خاله ستاره جواب میدادم یهو یه صدایی از اتاق اومد بر گشتم ببینم که چی شده اومدم توی اتاق دیدم از خواب بیدار شدی و سطل آشغال رو وارونه کردی هی وای من !

خوشبختانه من فقط آشغال خشک مثله پوست شکلات و کاغذ و گوش پاک کن میریزم توی سطل اتاق که اونم دیگه باید بزارم بالا دور از دسترس اطفال ...!!!

تازه از خواب بیدار شدی ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 239 تاريخ : پنجشنبه 31 شهريور 1390 ساعت: 21:02

Orkut Myspace Wednesday Graphics and Comments

توجه کنید به پاهاش

ریحان عسلی

ای بلاleila-diyako من که نشسته بودم کنار مبل اول اومدی توی بغلم نشستی بعد هم از طریق شونه هام رفتی بالای مبل و از اونجا هم ...........

خیلی شیطونی قوربونت بشم من تا هم به کار خرابی هات میرسم تند تندleila-diyakoبه کار خرابی هات میرسی اینجا تا اومدم بگیرمت زودی پاهات بردی بالا تا بری روی میز

ریحان عسلی

من عاشق این اداتم leila-diyakoاما بابات میگه زشت میشی دیشب هم که عکسای دسته جمعی میگرفتیم توی یکی از عکسها لباتو اینجوری کرده بودی نظر شما چیه؟

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243 تاريخ : پنجشنبه 31 شهريور 1390 ساعت: 20:43

سلام

اون شبی که از مهمونی عمو مهدی برمی گشتیم توی ماشین خوابت برد تا رسیدیم خونه خوابیدی و یه نیم ساعت بعدش که میخواستی شیر بخوری من واسه اینکه پوشکتو عوض کنم چراغ رو روشن کردمو نور چراغ خواب رو از چشات گرفتو حسابی شاد و شنگول شدی

اونقدر سر حال شدی که بابایی هم که داشت شلیل میخورد دستتو درازکردی که بگیری ازش قوربون این اداهات بشم من

بعد منم باز چراغ رو خاموش کردم و با نور تی وی که روشن بود بسنده کردم تا دوباره خوابت بگیره که بعد از حدود نیم ساعت بازی کردن دوباره خوابیدی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 252 تاريخ : چهارشنبه 30 شهريور 1390 ساعت: 13:11

دنیای زیبا

سلام بازم دندونwww.smilehaa.org این دفعه چهارمین دندونته عزیزم

به فاصله 8 روز از سومین دندونت ( ساعت 15:55 90/06/29 من متوجه شدم که دندون از لثه ات زده بیرون ) چهارمی دندونت بالا از سمت چپ در اومدwww.smilehaa.org عزیزم اینروزا خیلی بی طاقت بودی و گریه میکردیwww.smilehaa.org مخصوصا از 3شب پیش که مهمونی رفته بودیم خونه عمو مهدی خیلی نا آروم بودی حتی تب هم کردی اما خدارو شکر بخیر گذشت

الان هم که داری شیر میخوری یه دفعه در حالیکه چشمات بسته و میخواستی بخوابی گریه کردیwww.smilehaa.orgالهی فدات بشم که داری درد میکشی niniweblog.com

www.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.org

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 249 تاريخ : چهارشنبه 30 شهريور 1390 ساعت: 10:52

دنیای زیبا

سلام

ریحانی بلا و شیطونه مامانی شبها همش روي شکمی من اصلا شب درست و حسابي نميتونم بخوابم چون بايد خيلي حواسم بهت باشه

این مطلب برمیگرده به صبح روز جمعه که شما و بابایی از خواب زود بیدار شدید آخه حقم دارید که صبح زود پاشید من که تا صبح کشیک شما میدم از بس توی خواب در حال حرکتی اصلا یه جا نمی خوابیدی 360 درجه میچرخی بابایی هم که قوربونش برم از وقتی سرش روی بالشت میذاره خوابه تا وقتی که ساعت زنگ بزنه بیدار میشه

صبح جمعه خیلی هوای خونه سرد بود عزیزم نه اینکه بهت بی اعتنایی کرده باشما نه اما وقتی دیدم بابایی بیداره تورو سپردمت دست بابایی و سرمو کردم زیر پتو تا خواب از چشام نپره اما چه خوابی مگه صدای بابایی میذاشت

با بابایی همچین سرو صدایی به راه انداخته بودید آخه بابای خوب دختر خوب بذارید من بخوابم شما خوابتونو کردید بیچاره من موندم وسط پدر و دختر

هیچی دیگه میشنیدم که بابایی میگفت ریحانه به من نگاه کن بخند دخترم میدونستم داره ازت عکس میگیره اما چرا و چطوریشو حوصلم نبود نگاه کنم

تا ظهر که داشتم عکسای مموری دوربینو می ریختم توی کامپیوتر عکساتو دیدم بعدا فهمیدم که علت عکس گرفتن واسه چی بوده

برای اینکه صبح سردت نباشه پتو پیچت کرده بود تا یه وقت سرما نخوری

ببین چه بابای خوبی داریچقدر به فکرته ریحان عسلی

کلی با دیدن این عکسا خندیدم

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 344 تاريخ : دوشنبه 28 شهريور 1390 ساعت: 0:53

دنیای زیبا

الان یه چند روزیه که بابایی منو شرمنده خودشون کردنو یه 2_3 کیلو شکلات آوردن تا دیگه هی نخوان برن سوپرمارکت یه بسته شکلات واسه من بخرن
من از وقتی ریحانه به دنیا اومده خیلی خیلی علاقه زیادی به خوردن شکلات پیدا کردم (از بچگی من عاشق شکلات و کاکائو بودم و هستم وقتی هم باردار بودم اوایل ویار ترشی و لواشک داشتم آخریا هم که خیلی دلم شکلات میخواست دکترم میگفتniniweblog.com این چند ماهه رو رعایت کنم ایشالا بعدا یه دل سیر میخوری)
دیروزم که من طبق معمول بعداز ظهرها نشسته بودم پای کامپیوترniniweblog.com ریحانی هم مثه همیشه نمیذاشتو هی می اومد زیر میز منم به فکرم رسید که شکلات هارو بدم دستش تا یکم سرگرم بشه منم به کارم برسم یکم گذشت دیدم هی مشغول ور رفتنه باهاشون

پیش خودم میگفتم تا من نظراتمو چک کنم اونم یکم سرگرم میشه و منم به کارم رسیدم اما ای دل غافل تاسرمو برگردوندم دیدم به به شکلات برداشته و توی دهنش کرده و داره با پوست میخوره زود کامپیوترو خاموش کردمو رفتم سروقتش

منم که از این کارش خیلی خوشم اومده بود زودی دوباره شکلات رو ازدستش گرفتم و خواستم که دوباره شکلات رو برداره تا ازش عکس بگیرم و ببینم چطوری این کارو میکنه

ریحان عسلی

ریحان عسلی

EXniniweblog.comEX

یحان عسلی

یحان عسلی

شکلات

عاقبت شکلات خوردنه ریحان عسلی ما

شکلات

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 222 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1390 ساعت: 11:47

سلام

ریحانی من هرجا باشم شما هم میخوای اونجا باشی

دیروز که داشتم با کامپیوتر Computer Smiley کار میکردم همش میرفتی زیر میز و میخواستی به چراغ پاور کیس که آبی رنگ بود دست بزنی

من دیگه چاره ایی نداشتم جز اینکه تو رو بغل کنم و به کارام برسم اما تو بغلمم آروم و قرار نداشتی هی میخواستی دست به کیبورد بزنی دیگه منم مجبور شدم تورو بزارمت روی میز و به وبلاگت برسم
آخریا نمیدونم دیگه از چی خوشت اومده بود که هی یه نگاه به من میکردی و یه نگاه به مانیتورو میکردی میخندیدی زیبا

ریحانه و نی نی وبلاگ


ریحان عسلی

بدون شرح!!!

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 254 تاريخ : شنبه 26 شهريور 1390 ساعت: 15:45

اینم به در خواست خاله های ریحان عسلی که زود زود آپ کنم
جلوی ورودی آشپزخونه دو تا پشتی گذاشتم که ورود ممنوع باشه واسه خانم خانما اما ...........niniweblog.com


مامانایی که این عکسارو میبینید شما هم با نی نی هاتون اینجوری بودید یا اگه راهکاری بلدید به من هم بگید


ریحان عسلی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

پ.ن: توی لینکام سامی خواهر زاده دوست داشتنیه منه خوشحال میشم که به وبلاگش یه سری بزنید

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243 تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390 ساعت: 17:37

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
همگان روند و آیند و تو همچنان که هستی

Love You Always

مامانی امروز 25 شهریور درست روزیه که منو بابای ازدواج کردیم امیدوارم که همیشه به یادت بمونه این روز رو کوچولوی من و اولین کسی باشی که اگه خودمم یادم رفت همیشه به یادم بیاری

این کیک و عمه جونی پارسال که بابایی طبق معمول یادش رفته بود این روز واسمون گرفت
پارسال تو دل مامانی بودی ریحان عسلی من

کیک سالگرد ازدواج
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 207 تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390 ساعت: 11:54

الان که دارم این مطلبو مینویسم 02:56 روز چهارشنبه هستش نه که بیخوابی به سرم زده باشه نه عزیزم از فکرو خیال های که خودمم میدونم بی خودیه اما چیکار کنم بازم میآن به سراغم

ترس از آینده کارایی که دوست داشتم برات انجام بدم و شرایط نذاشته

گفتم بیام یکم وبگردی کنم شاید یکم این فکرو خیالا از سرم بپره و چشام خسته بشن و خوابم بگیره

دنیای زیبا

شده بمانی و ندانی چه كنی با خود و تقدیر؟

شده سرگردان شوی انگار كه هيچ راهی نیست

و تو مانده ای و دیوارهای بلند؟

شده میله ها آنقدر باشند كه قدرت عبور را از تو و پاهایت بگیرند؟

و آنقدر دستهایت روی طناب آویزان بماند كه چكهای شوی و تمام؟


شده درماندگی را حس كنی با همه سلولهایت؟

و همه چیز فشرده شود

در رگهای‌ تنات و سرت چنان سنگین شود كه نفس گیر شود نفس كشیدن؟

هوای تازه و سكوت هم درمان نیست

و نه دستهای نوازشگر غریبه‌ای كه با تو مانده‌است.

مچاله میشوی

و سایه‌ات سنگین روی دیوارهای گچی كه به سنگینی سایه هم آوارند!

انگار غباری روبهروی مكعبهای منجمد میایستی

و بی لب

...گچهای رنگی هم امیدواریهای مات تو را به تمسخر میگیرند

و تو دست و پای بودنی.

نور میدود تا چهارچوب درون و تو ناخن میكشی سایهها را.

در هجوم آب ساقهای میچینی و نفس میكشی زیر آب،

قد میكشی و كوتولهها را به قد كشیدن میكشانی،

پنجه میكنی خورشید را در شب و تا تیرك میان تا گریز سایههای موهوم.

از نو

... دوباره...دوباره


و چه جان سخت شدهام!

http://faryad.epage.ir/images/faryad/gallery/2732aa9678c081d7b60fa9602f6abd32/FullPic/2010-11-05_04.05.44_ghamgin.jpg

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 240 تاريخ : چهارشنبه 23 شهريور 1390 ساعت: 3:20

عکسای 8 ماهگی ریحان عسلی که هیچ کدوم توی وبلاگش واسه خاطرات 8 ماهگیش استفاده نکردم

اگه گفتید اینجا دارم چیکار میکنم؟ leila-diyako

ریحان عسلی

EXniniweblog.comEX

نشستنشو ببین زیبا

ریحان عسلی

ای خرس شیطون گیرت آوردم !

ریحان عسلی

زهرا و عمو عبدالله و ریحان عسلیزیبا

اینجا زهرا داشت میرفت فرودگاه که بره تهران آخرین عکسشو با ریحانی انداخت

ریحان عسلی

ریحانه خونه مامان بزرگش

ریحان عسلی

در ادامه اون شبی که مطلبش رو گذاشتم (ریحانه و یه اتفاق) داشتم عکساشو از تو دوربین میدیدم با اون پستونکوارونش اومد توی بغلم

ریحان عسلی

کار هر روز ریحانی باید همیشه یه تکونی به این ریسه های انگور بده

ریحان عسلی

در کمین اینکه در اتاق باز بشه بره اون تو واسه کار خرابی

ریحان عسلی

اسباب بازی جدید ریحانی از وقتی چهار دست و پا رفتی اصلا دیگه توی روروکت ننشستی

نشستن توی روروک دست و پاتو واسه کار خرابی میبنده واسه اینه که هر وقت میذارمت که بشینی زود گریه میکنیSmilehaa و میخوای ازش بیای بیرون

ریحان عسلی

یه خواب شیرین

خوابهای خوب خوب ببینی دختر گلم

ریحان عسلی

پ.ن: بعضی از لینکام در یک اقدام انتحاری ناخواسته پاک شدند اگه خواستید سک سک کنید و نظر نذارید این بار و لطفا از دادن نظر صرف نظر نکنید تا منم بتونم دوباره به وبتون سر بزنم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243 تاريخ : چهارشنبه 23 شهريور 1390 ساعت: 13:10

عزیزم همین الان متوجه شدم( ساعت 17:00 ) که سومین دندونت از بالا سمت راست niniweblog.com در اومده قوربونت برم من

الان دیدنت با سه تا دندون خیلی برام جالبهniniweblog.com

niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com

همین الان که داشتم پوشکتو عوض میکردم در حالیکه میخندوندمت دیدم که لثه بالاییت سفید شده اول فک کردم چیزی مونده رو لثه ات اما بیشتر که دقت کردم دیدم بله دندون در آوردی niniweblog.com

ریحان عسلی

عکس امروز صبح نشستنشو ببین niniweblog.com

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 21 شهريور 1390 ساعت: 18:25


ديروز داشتم با ريحان عسلي بازي ميکردم که موبايلم زنگ خورد ليلا (جاريم ) بود ميگفت ناهيد خانم (جاريم) اومده اينجا تو هم پاشو بيا خونمون تنها خونه نشين

واي من که اين روزا لباس پوشيدن ريحان برام خيلي سخت شده (تا ميخوام پوشکشو عوض کنم زود دمر ميشه و تا پمپرزش کنم حسابي خستم leila-diyako ميکنه) اصلا حالشو نداشتم گفتم باشه يه وقته ديگه ميآم و خدا حافظي کرديم

10 دقيقه بعد ناهيد خانم زنگ زد که بيا ديگه دوره هميم خوش ميگذره بازم هزارو يک دليل آوردم که نميتونم راستش اصلا حوصله نداشتم دلم ميخواست خونه باشم هرجوري بود راضي کردم که امروز نه يه روزه ديگه

بعداز قطع کردن تلفن وجدان خفته ما بيدار شدو سراسر وجودم رو گرفت که زشت بود اونا از تو بزرگ ترن حالا اين بارو ميرفتي دفعه ي بعد عذر خواهي ميکردي و ميگفتي نميشه يا نميتونم بيام

توي همين فکرا بودم که صداي زنگ اس ام اس موبايلم به صدا در اومد اس از ليلا خانم بود که : بخاطر من امروزو پاشو بيا دلم براي ريحانه تنگ شده و حرفمو زمين ننداز ديگه منتظرتم

خدايا چيکار کنمleila-diyako چيکار نکنم اصلا ديروز حال و حوصله ي بيرون رفتنو نداشتم ديگه گفتم باشه حالا که اينجوري گفته اگه نرم بده

طبق معمول ريحان عسلي خيلي اذيتم کرد تا لباساشو عوض کردم و آماده شديم و رفتيم

يه نيم ساعتي هم منتظر مونديم تا تاکسي اومد ريحانه هم خيلي خسته شده بود طفلي تا از خيابون محلمون بيرون اومده بوديم خوابش برده بود و تا اونجا خوابيد همينکه رسيديم خونشون ريحاني بيدار شد و تا عسل رو ديد ذوق کردشکلک های عروسکشروع کرد به خنديدن قربونت برم من


خداييش اونجا هم به منو ريحان عسلي خيلي خوش گذشت

ليلا جون دستتون درد نکنه دوستتون دارم سبد سبد دنیای زیبا

دنیای زیبا

ریحانه آماده رفتن leila-diyako

ریحان عسلی

عسل میگفت ریحانی دست بزن ریحانه هم براش دست میزد

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 242 تاريخ : دوشنبه 21 شهريور 1390 ساعت: 17:21

نایت اسکین

سلام

دختر گلم وقتی بابایی می خواد بیاد خونه تا در میزنه و وارد راه پله میشه خودتو براش لوس میکنی و بلند بلند جیغ می زنی طوری که همسایه پایینی مون می فهمه که الان یکی داره میآد خونمون

باباییی هم که خیلی خیلی تورو دوست داره زود بغلشو باز میکنهniniweblog.com تا تو بری بغلش

بعداز یکم بازی کردن با بابایی دوباره میری که به ادامه ی کنجکاویت برسی
(بریزو پاشات )

اینروزا که حسابی واسه خودت بلا شدی و لقب جدید هم واسه خودت گرفتی البته اینو بابایی بهت میگه

اذا زلزلت الارض و زلزالها (زلزله 8 ریشتری) دنیای زیبا

اوایل من یکمی دلخور میشدم که چرا به ریحان عسلیم میگی زلزله 8 ریشتری اما یکم که دیدم چه کارایی از دست تو بر میآد منم دیگه چیزی نگفتم والا من که مامانتم عقلم به این کارای که تو میکنی نمیرسه

وروجک من هر چی هم که باشی و هر چقدر هم که شیطون و بلا باشی
بازم من و باباییniniweblog.com عاشقانه دوستت داریم ریحان عسلی من دنیای زیبا

دنیای زیبا

من جلوی مبل دوتا مثلا بالشت گذاشتم که دیگه نری اونجا !

ریحان عسلی

حالا به من حق میدید ؟

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 263 تاريخ : يکشنبه 20 شهريور 1390 ساعت: 2:10

زیبا

ریحانه دختر نازم این شعرو واسه این توی وبلاگت مینویسم که هر وقت من این شعرو برات از گوشیم میذارم حتی اگر هم داری گریه میکنی غیر ممکنه که لبخند به لبت نیاد و حرکات موزونز از خودت نشون ندیز

دنیای زیبا

کلاغه میگه قار قار صبح شده وقته ناهار

گنجشکه میگه جیک جیک پلو خوری با ته دیگ

مامانی ناهار چی داریم کوفته نخود چی داریم

یادم رفته یه چیزی مامان کجاست رو میزی

مامانی ناهار دیر نشه بابا که میآد گشنشه

حالا که شروع میکردم سفررو پیدا کردم سفره ی توری توری کاسه های بلوری

مامانی ناهار خورشته سیب زمینیش درشته

بشقابارو میآرم رومیزی رو هم میذارم سه تا قاشق با چنگال صف کشیدن چه خوشحال

مامانی فسنجون داریم باز ککشه بادمجون داریم

ماستو میآرم الان آب میذارم با لیوان سماق پاشو و نمکدون گل میذارم تو گلدون

مامانی ناهار کتلته یا ماکارونی یا املته

خیاره سبزه و کاهو باسرکه و آبلیمو کلم و هویج فرنگی یه سالاد رنگی رنگی

مامانی کمک نمیخوای فلفل نمک نمی خوای

مامان میگه بفرما عدس پلو با خرما مامان جون همیشه غذاش خوشمزه میشه

خوب میخورم تپل شم مثه یه دسته گل شم

بابا میگه نوش جان خسته نباشه مامان

divider animations

در حال انجام حرکات موزونی دنیای زیبا

ریحان عسلی

بعدا نوشت:اینم به درخواست دوستی که آپلود آهنگ رو میخواست

http://www.4shared.com/audio/Co-emcSx/_online.html

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 269 تاريخ : شنبه 19 شهريور 1390 ساعت: 13:17

دیای زیبا

امروز رفته بودیم دیدن خواهر خانم خیر دوست (همسایه مون) که تازه زایمان کرده بود و نی نیniniweblog.com گلشو ببینیم
شما هم که طبق معمول همیشگیتون غریبی کردنتون گل کرده بود و اصلا تو بغل هیچ کس نمی رفتی
وقتی هم خواستم با نی نی شون که اسمشو مهنا خانم گذاشتن عکس بگیرم هم گریه کردیniniweblog.com

دنیای زیبا دنیای زیبا دنیای زیبا دنیای زیبا
معصومه جون بازم بهتون تبریک میگم ایشالا که مهنا جون قدم پرواز خیر و با برکت براتون داشته باشه
اول بالاترین مدارج تحصیلیشو که گذروند وتموم کرد بعد از اون ایشالا تو لباس عروسی ببینیدش

دنیای زیبا

نی نی مهنا مثه همه ی تازه نی نی هایی که بدنیا میآن آروم گرفته خوابیده

نی نی مهنا

ریحان عسلی و نی نی مهنا

ریحان عسلی و نی نی مهنا

پ.ن : مرسی از همدردی همه ی عزیزانی که تو پست قبلی نظر دادن و منو کاملا درک میکردندزیبا


کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 239 تاريخ : چهارشنبه 16 شهريور 1390 ساعت: 20:42

Welcome Comments and Scraps

عزیزم الان یکی دو هفته ایی میشه که بخاطر اینکه شب تا صبح فقط روی سینه میخوایدنیای زیبا و از ترس زبونم لال خفه شدنت دیگه توی تختت نمی ذارمت و رو زمین میخوابونمت تا عزیزه دلم یه وقت چیزیش نشه
اما رو زمین خوابیدنتم واسه خودش حکایت داره
حکایت از اینا شروع میشه که پریروز90/06/12 بعداز ظهر خوابیده بودیدنیای زیبا تو اتاق منم داشتم فیلم نگاه میکردم یکی دو بار اومدم بهت سر زدم هنوز خواب بودی یه ربع بعد صدایی از اتاق شنیدم اومدم ببینم چی شده که دیدم...
از خواب بیدار شده بودی زیبا و رفته بودی سر وقت گوش پاکن که روی میز عسلی تخت من گذاشته بود
نمیدونم چطوری بازش کرده بودی که همه رو روی زمین ریخته بودی

ریحان عسلی

زیبا

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 235 تاريخ : دوشنبه 14 شهريور 1390 ساعت: 10:44

نایت اسکین

الان که دارم این مطلبو مینویسم ساعت 12:42 بامداد یکشنبه ست و عزیزه دل مامان خوابیدهز

یه دو هفته ایی میشه که از دست کنجکاوی های ریحان عسلی خونمون به کانون خونه های بدون جاذبه پیوستهniniweblog.com همه چیز دور از دسترس ریحانیه بخصوص دستمال کاغذی

دیشب معصومه (دختر عموی ریحانه) ز و زندایییش سر زده اومدن خونمون دیگه خودتون میتونید حدس بزنید من چقدر خجالت کشیدم از سر و وضع خونمون

هی من از اوضاع شکل و شمایل خونه عذر خواهی کردم و میگفتم کاشکی من میدونستم دارید می آیید خونه رو مرتب میکردم که مریم جون مثه همیشه که خیلی خانم و مهربونندniniweblog.com همش منو دلداری میداد که خونه ایی که بچه ی کوچیک باشه همینطور میشه دیگه من که نیمدم خونتونو ببینم اومدم پیش خودت و هی منو دلداری میداد

خداییش با این حرفاش منو خیلی آروم کرد و دیگه کمتر خجالت می کشیدم ز

اما نکته مهم اینجاست که بعداز خوردن میوه زمعصومه جون ازمن دستمال کاغذی خواست من هم که همه چیزو از دست ریحان بالا گذاشتم از روی اوپن برداشتمو به معصومه دادم و دیگه یادم رفت و از روی میز بردارم

تا اینکه مهمونا رفتن و من ریحان عسلی رو گذاشتم زمین که پذیرایی رو یکم جمع و جور کنم از ریحانی عسلی غافل شدم و ....................

ریحانی چشم منو زدور دیده بود و رفته بود سراغ دستمال کاغذی و...

ریحان عسلی

اینجا من میخوام برم دستمال کاغذی رو ازش بگیرم تا منو دید میرم به طرفش زود گذاشت دهنش ای شیطونniniweblog.com

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 247 تاريخ : يکشنبه 13 شهريور 1390 ساعت: 1:25

عزیزم از وقتی که پشتی هارو گذاشتیم جلوی میز تا کمتر بری طرفشون یکم موفق شدیم niniweblog.com اما کنجکاوی های شما که تمومی نداره و همش داری چیزای جدید کشف میکنی

من که رفته بودم توی آشپز خونه ( از اونجایی که من هر جا برم مثه جوجه دنبالم میکنی ) به خیاله اینکه منو دنبال میکنی دیگه پشته سرمو نگاه نکردم که کجا میری یکم که دیدم نیمدی اومدم ببینم باز کجا موندی که این بار هم باز منو شگفت زده کردیوniniweblog.com از یه ذره جا ببین خودتو کجاها که جا نمیکنی niniweblog.com

منم که شغله دومم عکس گرفتن از کارای شماست زودی دوربینو برداشتمو این لحظه رو به تصویر در آوردم

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 238 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1390 ساعت: 21:09

سلام به دوستای خوبه وبلاگیم
ریحانه عزیزم از بچگی وقتی گریه میکردیSmilehaa تا می بردمت جلوی آینه گریه ات بند می اومدو میخندیدی
الان یه چند وقتیه که میتونی خودت چهار دستو پا بریniniweblog.com تو اتاق خواب ( اتاق خواب یکم بالاتر از سطح پذیراییه ) اوایل وقتی می رفتی توی اتاق همینکه می رفتی کنار میز عسلی تخته من با بازی کردن باهاش راضی بودی تا چند روز پیش که من سرم گرمه کارام بودشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز و شما هم طبق معمول خوش به حالت بود اومدم ببینم
کجایی و چیکار میکنی دیدم رفتی بین درآور و داری خودتو تو آینه قدی با تعجب نگاه میکنی
کلی از کارت و نوع خیره شدنت تو آینه خندیدمniniweblog.com تا دیروز 90/06/11 که باز رفتی سر وقت آینه قدی و ..........

بار اول چون کار داشتم نوع نگاه کردنت نتونستم همون موقع به تصویر در بیارم
الان در واقع مطلبم تاریخ گذشته و عکساش به روزه

ریحان عسلی

niniweblog.com

ریحان عسلی

niniweblog.com

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 253 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1390 ساعت: 21:31